دلم برایت تنگ شده برای همان لحظه هایی که بی غل و غش اسمم را صدا میکردی
صدایت را نشنیده بودم ولی صدای جیغ و داد هایت از نوشته هایت لبریز بود
میدانم دوباره زندگی است تکرار خاطرات
ولی من همیشه میخواستم همان جا و همان حالت به زندگیم استپ میزدم به بقیه ی زندگیم میگفتم من دیگ نمیرم تو برو
ولی حیف که میگفتی سرت دیگر با کتاب های درس و مشق مکتب خانه ات گرم است
مرا قال گذاشتی
مرا جا گذاشتی
من را دیدی و من ندیدمت
عین خدا ...
جانشین تو در این سینه خداوند نشد ( همیشه این بیت شعر منو به عذاب وا میداره ولی چکنم ... )